آغوش
یه جا خوندم که در آغوش کشیده شدن یکی از نیازهای انسانهاست و تأثیرات خیلی مثبتی روی انسان داره. این مطلب واقعاً حقیقت داره. حالا در مورد شدتش من بحثی ندارم. شاید مطالبی که توی این جا نوشتند کمی اغراق آمیز باشه اما در هر صورت من با این ایده کاملاً موافقم. به نظر من راههای ارتباطی انسانها بر پایهٔ حواسشون است. ارتباط ۲ نفر زمانی تکمیل میشه که بتونند از تمام راههای ارتباطی (مبتنی بر حواس) با هم ارتباط داشته باشند. مثلاً شما یک نفر رو توی یک مهمونی میبینید. یک نفر رو میبینید و باهاش صحبت میکنید. ارتباطی که با نفر دوم برقرار کردید کاملتر از ارتباط اوله چون حس شنوایی علاوه بر حس بینایی، پل ارتباطی شما بوده. حالا زمانی که با کسی ارتباط نزدیکتری داریم معمولاً حس تماس هم به کمک دیگر حواس توی ارتباط میآد. من خودم به شخصه آدم تماسی هستم و حس لامسه توی روابط برام خیلی پر رنگ است. برای همین اگر از کسی خوشم نیاد برام سخته که باهاش دست بدم. این که یک نفر فاصلهٔ مجازی که بین خودش و دیگران توی ذهنش دارد رو کم کنه و اجازهٔ تماس دیگران رو به خودش بده یک قدم در نزدیک کردن روابط حساب میشه. من به شخصه به قدرت ارتباط تماسی کاملاً اعتقاد دارم و میگم که ارتباط میان انسانها زمانیکه از پل حس لامسه گذشت وارد مرحلهٔ بالاتری میشه. حالا ممکنه آدم با یک کسی که اصلاً رابطه باهاش نداره تماس داشته باشه. اما این تماس این جا عملاً فقط یک تماس بوده، نه یک پل ارتباطی میان دو نفر. در آغوش گرفتن و در آغوش گرفته شدن یکی از عمدهترین نمونههای ارتباط تماسیه. بخش عمدهٔ رویهٔ بدن دو نفر هنگام آغوش با هم در تماس هستند. این تماس یک پل ارتباطیه خیلی قویه.
1 Comments:
من خیلی به پلای ارتباطی علاقه دارم، مخصوصا پلای ارتباطی گیردار!
By Anonymous, at 1:27 AM
Post a Comment
<< Home