دندانپزشک
توی خیابون داشتم راه میرفتم و به این فکر میکردم که حالا من بعد از ۱۲ سال دندونپزشکی نرفتن، از کجا باید یک دکتر پیدا کنم که آفتاب و مهتاب روش رو ندیده باشه! یهو دیدم بغلم یک ساختمان پزشکانه که توش ۳ تا دندونپزشکی داشت. با خودم گفتم قضا و قدره! کاریش نمیشه کرد. رفتم و زنگ یکی از دندونپزشکیها رو زدم. صدای مردی گفت بله؟ گفتم اومدم برای دندانپزشکی. در رو باز نکرد. از همون پای آیفون اسم و شمارهٔ تماسم رو گرفت و بهم برای فرداش وقت داد. خیلی مسخره بود. حتی در رو برام باز نکرد. با خودم گفتم احتمالاً این دکتره قبلاً قربانی یکی از این حملاتی شده بوده که به مطب دکترها میشده و پولاشون رو میزدند. اینه که این همه میترسه. خلاصه فرداش رفتم دندونپزشکی. دکتر در حین اینکه یک خانمی رو معاینه میکرد، دندونهای من رو هم دید. با خودم گفتم با پیشرفت سیستمهای عامل و پیدایش قابلیتهای جدید، پزشکهای ما هم کم کم دارند این قابلیتها رو اداپت میکنند. دکتر multitask ندیده بودم تا حالا. دکتره دندونهام رو داشت بررسی میکرد. یک سیخ سر کج دارند که هی باهاش میزنند به دندونها، اون رو برداشت و تالاق تالاق زد رو دندونهام! واقعاً از وجب وجب دندونپزشکی بدم میاد. روم نشد بهش بگم که: «چیه دکتر؟ خیلی افتضاحه؟ آخه ۱۲ ساله نرفتم دندونپزشکی! از همتون میترسم! با این سیخهای سرکجتون که هی میکوبید روی دندون، با اون آمپولهای کوچیکتون که دردش از چشم آدم میزنه بیرون!!!» هیچی نگفتم. یک خورده نگاه کرد و گفت: «دندوناتون سالمند. اون که شکسته هم مهم نیست. ارزش ترمیم کردن نداره. اگر هم پرش کنم دوباره میشکنه. فایده نداره. بهش دست نزن». گفتم آخه دکتر جون، من آب سرد یا گرم میخورم دندونم درد میکنه. با خونسردی نگاهم کرد و گفت: «عادت میکنی!» چی؟ عادت؟ بابام جان من درد دارم! خلاصه اومدم بیرون. اما توی دلم راضی بودم. اینکه آدم بعد از ۱۲ سال بره توی دندونپزشکی و بهش از اون آمپولهای کوچیک که دردش از چشم آدم میزنه بیرون نزنند خودش کلی بخت و اقباله!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home